قفس
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
که مرا صد گله باشد که به درمان نرسد
از من سوخته دل در دل خود یاد کنید
مشتری در هوس عیش نگاهم می کرد
تا که از آن نگهش جنت شداد کنید
می شود گفت که مرگ است و سراغم آمد
روز هجرم ز حصار قفسم داد کنید
آن صدف را که به یادش لب خود باز بکرد
طفل نا خواسته شد شرم که از باد کنید
باز گویم که نگویم سرم از دست برفت
این چه سریست که سرها همه ازداد کنید
شاید امروز همان پرده دیروز بود
که ز چشمان سحر پرده به در باز کنید
تو بیا آنکه نشان از تو ندارم در خواب
این چه کابوس حرامیست که غمباد کنید
108402 بازدید
61 بازدید امروز
38 بازدید دیروز
162 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian